کودکي با پاي برهنه روي برف ها ايستاده بود


و به ويترين فروشگاهي نگاه مي کرد.


زني در حال عبور او را ديد و دلش سوخت،


او را به داخل فروشگاه برد و برايش لباس و کفش خريد


و گفت: مواظب خودت باش!


کودک پرسيد: ببخشيد خانم شما خدا هستيد؟


زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط يکي از بنده هاي خدا هستم.


کودک گفت: مي دانستم با او نسبتي داريد!

{-35-}
4 امتیاز + / 0 امتیاز - 1394/07/10 - 15:05 در نوشته هایی برای خدا
پیوست عکس:
1f4f12795abe2906def2670f5cb6f424.jpg
1f4f12795abe2906def2670f5cb6f424.jpg · 300x203px, 10KB